معنی فارسی -ally
B1در کنار یکدیگر و به طور مشترک به صورت یک گروه یا به صورت یک عملکرد تعریف میشود.
In a manner that suggests cooperation or agreement.
- OTHER
example
معنی(example):
او در جلسه به طور بسیار سیاسی عمل کرد.
مثال:
He acted very politically in the meeting.
معنی(example):
او به صورت دوست صحبت کرد و مشاوره مفیدی ارائه داد.
مثال:
She spoke ally, providing helpful advice.
معنی فارسی کلمه -ally
:
در کنار یکدیگر و به طور مشترک به صورت یک گروه یا به صورت یک عملکرد تعریف میشود.