معنی فارسی -bound
B1ملزم، به معنای وابسته یا متعهد به چیزی، به ویژه در زمینههای قانونی و اجتماعی.
Obligated or constrained to do something
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کتاب با جلدی محکم جلد گرفته شده است.
مثال:
The book is bound by a strong cover.
معنی(example):
آنها احساس کردند که ملزم به پیروی از قوانین هستند.
مثال:
They felt bound to follow the rules.
معنی فارسی کلمه -bound
:
ملزم، به معنای وابسته یا متعهد به چیزی، به ویژه در زمینههای قانونی و اجتماعی.