معنی فارسی -membered

B2

واژه‌ای برای توصیف ساختارهایی که دارای تعدادی عضو معین هستند.

Used to describe structures with a specific number of members.

example
معنی(example):

پلی‌هدرون یک شکل شش عضوی است.

مثال:

The polyhedron is a six-membered shape.

معنی(example):

-ساختارهای عضو دار در شیمی رایج هستند.

مثال:

-Membered structures are common in chemistry.

معنی فارسی کلمه -membered

: معنی -membered به فارسی

واژه‌ای برای توصیف ساختارهایی که دارای تعدادی عضو معین هستند.