معنی فارسی a mouth to feed
B2عبارت استخوانی برای اشاره به کسی یا چیزی که نیاز به غذا یا مراقبت دارد.
An expression referring to someone who requires nourishment or care.
- IDIOM
example
معنی(example):
بعد از داشتن بچهها، متوجه شدند که یک دهان برای سیر کردن دارند.
مثال:
After having children, they realized they had a mouth to feed.
معنی(example):
او به خاطر اینکه یک دهان برای سیر کردن داشت، کار اضافهای پذیرفت.
مثال:
She took on extra work because she had a mouth to feed.
معنی فارسی کلمه a mouth to feed
:
عبارت استخوانی برای اشاره به کسی یا چیزی که نیاز به غذا یا مراقبت دارد.