معنی فارسی a race against time
B2مسابقهای که در آن زمان محدود است و باید سریعتر از زمان پیش رفت.
An urgent competition to complete something before a deadline.
- IDIOM
example
معنی(example):
ما باید پروژه را تمام کنیم؛ این یک مسابقه با زمان است.
مثال:
We need to finish the project; it's a race against time.
معنی(example):
پزشکان در یک مسابقه با زمان بودند تا بیمار را نجات دهند.
مثال:
The doctors were in a race against time to save the patient.
معنی فارسی کلمه a race against time
:
مسابقهای که در آن زمان محدود است و باید سریعتر از زمان پیش رفت.