معنی فارسی a-part-of-something
B1جزئی از یک کل یا مجموعه، به طور کلی چیزی که به یک کل بزرگتر مرتبط است.
A component or element that is included within a larger whole.
- OTHER
example
معنی(example):
چرخ بخشی از ماشین است.
مثال:
The wheel is a part of the car.
معنی(example):
او احساس میکند که مهربانی بخشی از چیزی بزرگتر است.
مثال:
She feels that kindness is a part of something larger.
معنی فارسی کلمه a-part-of-something
:
جزئی از یک کل یا مجموعه، به طور کلی چیزی که به یک کل بزرگتر مرتبط است.