معنی فارسی abdominally

B1

به شیوه‌ای که مربوط به شکم باشد، معمولاً در بحث‌های پزشکی و آناتومی استفاده می‌شود.

In a manner relating to the abdomen.

example
معنی(example):

او به طور شکمی نفس می‌کشد تا ظرفیت ریه‌هایش را افزایش دهد.

مثال:

She breathes abdominally to improve her lung capacity.

معنی(example):

پزشک توضیح داد که اندام‌های واقع در ناحیه شکم چگونه کار می‌کنند.

مثال:

The doctor explained how abdominally positioned organs function.

معنی فارسی کلمه abdominally

: معنی abdominally به فارسی

به شیوه‌ای که مربوط به شکم باشد، معمولاً در بحث‌های پزشکی و آناتومی استفاده می‌شود.