معنی فارسی ably

B1 /ˈeɪ.bli/

به خوبی و با مهارت و توانایی بالا انجام دادن کاری.

In a capable or skillful manner.

adverb
معنی(adverb):

In an able manner; with great ability.

example
معنی(example):

او به خوبی در نقش خود به عنوان یک رهبر عمل کرد.

مثال:

She performed ably in her role as a leader.

معنی(example):

دانش‌آموز به خوبی زمان خود را در حین امتحانات مدیریت کرد.

مثال:

The student ably managed his time during exams.

معنی فارسی کلمه ably

: معنی ably به فارسی

به خوبی و با مهارت و توانایی بالا انجام دادن کاری.