معنی فارسی abound

B1

فراوان بودن، به وفور یافت شدن.

To exist in large numbers or amounts.

example
معنی(example):

در باغ گل‌های زیادی وجود دارد.

مثال:

There are many flowers that abound in the garden.

معنی(example):

فرصت‌های زیادی برای افرادی که حاضرند سخت کار کنند وجود دارد.

مثال:

Opportunities abound for those who are willing to work hard.

معنی فارسی کلمه abound

: معنی abound به فارسی

فراوان بودن، به وفور یافت شدن.