معنی فارسی abstractedly
B1به صورت انتزاعی یا در فکر و خیال، به شکلی که از واقعیت و محیط اطراف جدا باشد.
In a manner that indicates deep in thought; distracted or removed from surrounding reality.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور انتزاعی به بیرون از پنجره خیره شده بود و در فکر گم شده بود.
مثال:
He stared abstractedly out of the window, lost in thought.
معنی(example):
او به سؤالات به طور انتزاعی پاسخ داد و واقعاً توجهی نکرد.
مثال:
She answered the questions abstractedly, not really paying attention.
معنی فارسی کلمه abstractedly
:
به صورت انتزاعی یا در فکر و خیال، به شکلی که از واقعیت و محیط اطراف جدا باشد.