معنی فارسی accustom

B2

عادت دادن، به کار بردن در حالتی که شخص یا چیزی به وضعیتی سازگار می‌شود.

To make someone familiar with something through repeated exposure.

example
معنی(example):

شما باید خود را به محیط جدید عادت دهید.

مثال:

You need to accustom yourself to the new environment.

معنی(example):

او سگش را به صدای زنگ در عادت خواهد داد.

مثال:

She will accustom her dog to the sound of the doorbell.

معنی فارسی کلمه accustom

: معنی accustom به فارسی

عادت دادن، به کار بردن در حالتی که شخص یا چیزی به وضعیتی سازگار می‌شود.