معنی فارسی addebted

B1

احساس مسئولیت یا دین نسبت به کسی به علت کمک یا لطف آن شخص.

Feeling a sense of obligation or gratitude towards someone for their help or kindness.

example
معنی(example):

او بابت حمایت‌هایش خود را مدیون مربی‌اش می‌دانست.

مثال:

She felt addebted to her mentor for his support.

معنی(example):

بعد از دریافت بورس تحصیلی، او خود را مدیون این سازمان می‌دانست.

مثال:

After receiving the scholarship, he felt addebted to the organization.

معنی فارسی کلمه addebted

: معنی addebted به فارسی

احساس مسئولیت یا دین نسبت به کسی به علت کمک یا لطف آن شخص.