معنی فارسی adjigo

B1

ترتیب دادن یا سازماندهی کردن افکار و ایده‌ها.

To organize or arrange thoughts or ideas.

example
معنی(example):

من تصمیم گرفتم که افکارم را قبل از نوشتن جمع‌آوری کنم.

مثال:

I decided to adjigo my thoughts before writing them down.

معنی(example):

مرتب کردن اولویت‌های هفته می‌تواند مفید باشد.

مثال:

It is helpful to adjigo your priorities for the week.

معنی فارسی کلمه adjigo

: معنی adjigo به فارسی

ترتیب دادن یا سازماندهی کردن افکار و ایده‌ها.