معنی فارسی administrable
B2قابل مدیریت یا اداره، به معنای قابل اجرا از لحاظ عملی.
Capable of being managed or administered, feasible in practical terms.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این طرح در زمان معین قابل مدیریت دانسته شد.
مثال:
The plan was deemed administrable within the given timeframe.
معنی(example):
آنها یک چارچوب قابل مدیریت برای پروژه توسعه دادند.
مثال:
They developed an administrable framework for the project.
معنی فارسی کلمه administrable
:
قابل مدیریت یا اداره، به معنای قابل اجرا از لحاظ عملی.