معنی فارسی adossed
B1آدوس شده، احساسی از نزدیکی به دیگران یا احساس نزدیک شدن به آنها.
A feeling of closeness to others or coming together in a bond.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از گفتگوی طولانیشان احساس آدوس شده کرد.
مثال:
He felt adossed after their long discussion.
معنی(example):
آدوس بودن میتواند در زمانهای سخت آرامش بیاورد.
مثال:
Being adossed can bring comfort in difficult times.
معنی فارسی کلمه adossed
:
آدوس شده، احساسی از نزدیکی به دیگران یا احساس نزدیک شدن به آنها.