معنی فارسی affiliation order

B2

ترتیب مشخصی که اعضا یا عوامل بر اساس وابستگی‌شان به یکدیگر دسته‌بندی می‌شوند.

The established sequence in which affiliations are organized or prioritized.

example
معنی(example):

ترتیب وابستگی تعیین می‌کند که اعضا چگونه گروه‌بندی می‌شوند.

مثال:

The affiliation order determines how members are grouped.

معنی(example):

ما نیاز داریم تا برای پروژه‌امان ترتیب وابستگی را دنبال کنیم.

مثال:

We need to follow the affiliation order for our project.

معنی فارسی کلمه affiliation order

: معنی affiliation order به فارسی

ترتیب مشخصی که اعضا یا عوامل بر اساس وابستگی‌شان به یکدیگر دسته‌بندی می‌شوند.