معنی فارسی afflictions
B1مشکلات یا بیماری‌هایی که بر روی یک فرد تاثیر منفی می‌گذارد.
The state of being afflicted, especially in terms of physical or mental health.
- noun
noun
معنی(noun):
A state of pain, suffering, distress or agony.
معنی(noun):
Something which causes pain, suffering, distress or agony.
example
معنی(example):
بسیاری از مردم از مشکلات مختلف رنج می‌برند.
مثال:
Many people suffer from various afflictions.
معنی(example):
مشکلات او زندگی را برایش سخت کرده بود.
مثال:
Her afflictions made it difficult for her to enjoy life.
معنی فارسی کلمه afflictions
:
مشکلات یا بیماری‌هایی که بر روی یک فرد تاثیر منفی می‌گذارد.
