معنی فارسی agonizingly

B1

به شکل دردآور یا عذاب‌آور.

In a manner that causes extreme pain or distress.

example
معنی(example):

منتظر ماندن به شدت طولانی بود و همه را نگران کرده بود.

مثال:

The wait was agonizingly long, making everyone anxious.

معنی(example):

او به شدت به اشتباهات گذشته‌اش فکر کرد.

مثال:

She agonizingly remembered her past mistakes.

معنی فارسی کلمه agonizingly

: معنی agonizingly به فارسی

به شکل دردآور یا عذاب‌آور.