معنی فارسی agricultural
B2 /ˌæɡɹɪˈkʌlt͡ʃəɹəl/مرتبط با کشاورزی و فعالیت‌هایی که به تولید غذا و محصولات کشاورزی کمک می‌کند.
Related to farming or agriculture.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
A product or commodity from agriculture.
adjective
معنی(adjective):
Of or pertaining to agriculture
مثال:
An agricultural tool
معنی(adjective):
As if played with a scythe
example
معنی(example):
روش‌های کشاورزی برای تولید غذا ضروری هستند.
مثال:
Agricultural practices are essential for food production.
معنی(example):
بسیاری از سیاست‌های کشاورزی بر معیشت کشاورزان تأثیر می‌گذارند.
مثال:
Many agricultural policies affect farmers' livelihoods.
معنی فارسی کلمه agricultural
:
مرتبط با کشاورزی و فعالیت‌هایی که به تولید غذا و محصولات کشاورزی کمک می‌کند.
