معنی فارسی agrostologic
B1مرتبط با علم و بررسی‌های علمی در مورد علف‌ها.
Related to the study or science of grasses.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تحقیق او به طور جدی در اصول آگرستولوژیک ریشه داشت.
مثال:
His research was firmly rooted in agrostologic principles.
معنی(example):
چارچوب آگرستولوژیک پایه‌ای برای ارزیابی‌های بوم‌شناختی فراهم کرد.
مثال:
The agrostologic framework provided a basis for the ecological assessments.
معنی فارسی کلمه agrostologic
:
مرتبط با علم و بررسی‌های علمی در مورد علف‌ها.
