معنی فارسی agy

B1

درک و آگاهی بالا در موضوع خاصی.

A deep understanding or knowledge of a subject.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت به agy خود بپردازد تا موضوع را بهتر درک کند.

مثال:

She decided to pursue her agy to understand the subject better.

معنی(example):

agy او در تاریخ هنر او را به دارایی ارزشمندی برای گالری تبدیل کرد.

مثال:

His agy in art history made him a valuable asset to the gallery.

معنی فارسی کلمه agy

: معنی agy به فارسی

درک و آگاهی بالا در موضوع خاصی.