معنی فارسی airlessly
B1بدون تهویه، یا به صورت غیرزنده و بیروح.
In a manner that lacks air or vitality; lifelessly.
- ADVERB
example
معنی(example):
در تابستان، اتاق احساس گرمای بیهوا میکرد.
مثال:
The room felt airlessly hot during the summer.
معنی(example):
او بیاحساس صحبت کرد، بدون هیچ اشتیاقی.
مثال:
He spoke airlessly, without any enthusiasm.
معنی فارسی کلمه airlessly
:
بدون تهویه، یا به صورت غیرزنده و بیروح.