معنی فارسی alembicate

B1

فرایند تقطیر و پالایش ایده‌ها یا زبان.

To distill or purify ideas or language.

example
معنی(example):

کار هنرمند به نظر می‌رسید که ایده‌های پیچیده را تقطیر می‌کند.

مثال:

The artist's work seemed to alembicate complex ideas.

معنی(example):

او تمایل دارد که زبان خود را در مقالات دانشگاهی تقطیر کند.

مثال:

He tends to alembicate his language in academic papers.

معنی فارسی کلمه alembicate

: معنی alembicate به فارسی

فرایند تقطیر و پالایش ایده‌ها یا زبان.