معنی فارسی allegiances
B2نوعی وفاداری یا ارتباط شخصی که فرد به یک گروه، کشور یا ایده خاصی دارد.
Loyalty or commitment to a particular group, cause, or nation.
- noun
noun
معنی(noun):
Loyalty to some cause, nation or ruler.
example
معنی(example):
او به کشورش وفاداری خود را اعلام کرد.
مثال:
He pledged his allegiances to the country.
معنی(example):
وفاداریها با توجه به شرایط ممکن است تغییر کند.
مثال:
Allegiances can shift over time based on circumstances.
معنی فارسی کلمه allegiances
:
نوعی وفاداری یا ارتباط شخصی که فرد به یک گروه، کشور یا ایده خاصی دارد.