معنی فارسی allegiantly
B1به معنای رفتار کردن با وفاداری یا تعهد.
In a loyal manner; showing allegiance.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور وفادارانه نسبت به دوستانش رفتار میکند.
مثال:
He behaves allegiantly toward his friends.
معنی(example):
دانشآموز با وفاداری نظرات خود را در مناظره دفاع کرد.
مثال:
The student allegiantly defended her views in the debate.
معنی فارسی کلمه allegiantly
:
به معنای رفتار کردن با وفاداری یا تعهد.