معنی فارسی alternatingly

B1

به معنای تغییر و نوسان در حالت یا وضعیت، معمولاً بین دو یا چند گزینه.

In an alternating manner; occurring successively and repeatedly between two or more states.

example
معنی(example):

چراغ‌ها به طور متناوب چشمک می‌زدند و جوی عجیب ایجاد می‌کردند.

مثال:

The lights flickered alternatingly, creating an eerie atmosphere.

معنی(example):

او به طور متناوب روی دو پروژه کار می‌کرد.

مثال:

She worked alternatingly on two projects.

معنی فارسی کلمه alternatingly

: معنی alternatingly به فارسی

به معنای تغییر و نوسان در حالت یا وضعیت، معمولاً بین دو یا چند گزینه.