معنی فارسی amidward
B1به سمت وسط، در میان یا میان.
In the direction toward the center or middle.
- OTHER
example
معنی(example):
او در حال نگاه کردن به سمت وسط بود تا طوفان در حال نزدیک شدن را ببیند.
مثال:
He looked amidward to see the approaching storm.
معنی(example):
کشتی به سمت وسط رفت و به دنبال ایمنترین مسیر بود.
مثال:
The ship sailed amidward, searching for the safest route.
معنی فارسی کلمه amidward
:
به سمت وسط، در میان یا میان.