معنی فارسی amorph

B1

بی‌قالب، بدون شکل تعریف‌شده یا مشخص.

Lacking a clear shape or form.

example
معنی(example):

مجسمه‌ساز بر روی شکلی بی‌قالب کار می‌کرد.

مثال:

The sculptor worked on an amorph shape.

معنی(example):

او یک مجسمه بی‌قالب ساخت که توجه بسیاری را جلب کرد.

مثال:

He created an amorph sculpture that intrigued many.

معنی فارسی کلمه amorph

: معنی amorph به فارسی

بی‌قالب، بدون شکل تعریف‌شده یا مشخص.