معنی فارسی amorphously
B1به صورت بیشکل و فاقد خط و مرز مشخص.
In a way that lacks a definite shape or structure.
- ADVERB
example
معنی(example):
مجسمه به طور بیشکلی طراحی شده بود و لبههای مشخصی نداشت.
مثال:
The sculpture was amorphously designed, lacking clear edges.
معنی(example):
ابرها به صورت بیشکل در آسمان شکل گرفتند.
مثال:
The clouds formed amorphously in the sky.
معنی فارسی کلمه amorphously
:
به صورت بیشکل و فاقد خط و مرز مشخص.