معنی فارسی amuzzle

B1

بستن دهان حیوان برای جلوگیری از صدا.

To restrain or cover the mouth of an animal to prevent it from making noise.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت دهان سگ را ببندد تا از پارس کردن آن جلوگیری کند.

مثال:

She decided to amuzzle the dog to prevent it from barking.

معنی(example):

برای آرام نگه‌داشتن اسب، نیاز بود که دهان آن را ببندند.

مثال:

To keep the horse calm, they needed to amuzzle it.

معنی فارسی کلمه amuzzle

: معنی amuzzle به فارسی

بستن دهان حیوان برای جلوگیری از صدا.