معنی فارسی answerlessly
B1بدون پاسخ، به حالتی که هیچ پاسخی برای یک سوال داده نشود.
In a manner that does not provide an answer.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از شنیدن سوال غیرمنتظره بیپاسخ ایستاد.
مثال:
He stood answerlessly after hearing the unexpected question.
معنی(example):
آنها بیپاسخ به یکدیگر نگاه کردند و از گفتن چیزی مطمئن نبودند.
مثال:
They stared answerlessly at each other, unsure of what to say.
معنی فارسی کلمه answerlessly
:
بدون پاسخ، به حالتی که هیچ پاسخی برای یک سوال داده نشود.