معنی فارسی antennary
B1آنتناری، مربوط به آنتن و ساختارهای مشابه آن.
Concerning antennae, specifically in relation to anatomical features.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Relating to antennae or feelers
معنی(adjective):
Branching
example
معنی(example):
غدد آنتناری در خرچنگ آبزی به دفع کمک میکنند.
مثال:
The antennary glands of the crayfish help in excretion.
معنی(example):
منطقه آنتناری موجود زنده تحت میکروسکوپ بررسی شد.
مثال:
The antennary region of the organism was examined under the microscope.
معنی فارسی کلمه antennary
:
آنتناری، مربوط به آنتن و ساختارهای مشابه آن.
