معنی فارسی antimonarchistic
B1که مرتبط با ضدسلطنتطلبی باشد و مخالف سلطنت باشد.
Relating to or supporting the opposition to monarchy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
باورهای ضدسلطنتطلبانه او بر کار سیاسیاش تأثیر گذاشت.
مثال:
Her antimonarchistic beliefs influenced her political career.
معنی(example):
سیاستهای ضدسلطنتطلبانه برای ترویج دموکراسی معرفی شدند.
مثال:
The antimonarchistic policies were introduced to promote democracy.
معنی فارسی کلمه antimonarchistic
:
که مرتبط با ضدسلطنتطلبی باشد و مخالف سلطنت باشد.