معنی فارسی apishly

B1

به شیوه‌ای شبیه به میمون، معمولاً به معنای احمقانه یا بی‌فکری.

In a manner resembling an ape; foolishly or in a silly way.

example
معنی(example):

او در مهمانی به طور اپیشلی رفتار کرد و سعی کرد همه را تقلید کند.

مثال:

He behaved apishly at the party, trying to mimic everyone.

معنی(example):

سگ به طور اپیشلی عمل کرد و در حال دویدن به دور دم خودش بود.

مثال:

The dog acted apishly, chasing its own tail in circles.

معنی فارسی کلمه apishly

: معنی apishly به فارسی

به شیوه‌ای شبیه به میمون، معمولاً به معنای احمقانه یا بی‌فکری.