معنی فارسی appennage

B1

پیوستگی، بخش اضافی یا الحاقی در یک سازه یا شکل.

An appendage; an additional part attached to something.

example
معنی(example):

پیوستگی بر روی هواپیما به آن کمک کرد که در هوا پایدار بماند.

مثال:

The appennage on the aircraft helped it stay stable in the air.

معنی(example):

هنرمند از پیوستگی برای بهبود طراحی مجسمه استفاده کرد.

مثال:

The artist used an appennage to enhance the design of the sculpture.

معنی فارسی کلمه appennage

: معنی appennage به فارسی

پیوستگی، بخش اضافی یا الحاقی در یک سازه یا شکل.