معنی فارسی apprenticement

B1

فرآیند یا عمل تبدیل شدن به یک کارآموز و یادگیری حرفه‌ای خاص.

The process or act of becoming an apprentice and learning a specific trade.

example
معنی(example):

آموزش در این حرفه برای توسعه مهارت‌ها ضروری است.

مثال:

Apprenticement in the trade is essential for skill development.

معنی(example):

فرآیند کارآموزی ممکن است چندین سال طول بکشد.

مثال:

The apprenticement process can take several years.

معنی فارسی کلمه apprenticement

: معنی apprenticement به فارسی

فرآیند یا عمل تبدیل شدن به یک کارآموز و یادگیری حرفه‌ای خاص.