معنی فارسی archipelagic
B2مربوط به یا تشکیلشده از مجمعالجزایر.
Of or relating to an archipelago; consisting of islands.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
منطقۀ آرکیپلاژیک خانه بسیاری از گونههای منحصر به فرد است.
مثال:
The archipelagic region is home to many unique species.
معنی(example):
گردشگری به خاطر زیباییهای طبیعی در مناطق آرکیپلاژیک رونق دارد.
مثال:
Tourism thrives in the archipelagic areas due to scenic beauty.
معنی فارسی کلمه archipelagic
:
مربوط به یا تشکیلشده از مجمعالجزایر.
