معنی فارسی archpractice
B2عملهای اصلی در زمینه خاصی که به عنوان یک معیار یا قاعده در نظر گرفته میشود.
A fundamental or principal method, procedure, or technique in a particular field or discipline.
- NOUN
example
معنی(example):
او به عملهای اصلی معماری پایدار پایبند است.
مثال:
He follows the archpractice of sustainable architecture.
معنی(example):
عملهای اصلی این استودیو بر طراحی خلاقانه تأکید دارد.
مثال:
The archpractice of the studio emphasizes creative design.
معنی فارسی کلمه archpractice
:
عملهای اصلی در زمینه خاصی که به عنوان یک معیار یا قاعده در نظر گرفته میشود.