معنی فارسی arrestee

B1

بازداشت‌شده، فردی که به تازگی توسط پلیس بازداشت شده است.

A person who has been arrested.

noun
معنی(noun):

A person who is under arrest.

example
معنی(example):

بازداشت‌شده به ایستگاه پلیس منتقل خواهد شد.

مثال:

The arrestee will be taken to the police station.

معنی(example):

وکیل قبل از جلسه به بازداشت‌شده صحبت کرد.

مثال:

The lawyer spoke with the arrestee before the hearing.

معنی فارسی کلمه arrestee

: معنی arrestee به فارسی

بازداشت‌شده، فردی که به تازگی توسط پلیس بازداشت شده است.