معنی فارسی asphyxied

B2

وضعیتی که در آن فرد قادر به تنفس نیست.

Having been suffocated or deprived of air.

example
معنی(example):

او به خاطر دود غلیظ در اتاق خفه شد.

مثال:

He was asphyxied by the thick smoke in the room.

معنی(example):

مرد آسیب‌دیده به خاطر آتش خفه شد.

مثال:

The injured man was asphyxied due to the fire.

معنی فارسی کلمه asphyxied

: معنی asphyxied به فارسی

وضعیتی که در آن فرد قادر به تنفس نیست.