معنی فارسی aspread
B1به معنای پخش شدن، شیوع پیدا کردن.
To spread out or become widely known.
- VERB
example
معنی(example):
خبر به تدریج در سراسر شهر پخش شد.
مثال:
The news began to aspread across the town.
معنی(example):
شایعات در تابستان به سرعت پخش شدند.
مثال:
Rumors aspread like wildfire during the summer.
معنی فارسی کلمه aspread
:
به معنای پخش شدن، شیوع پیدا کردن.
