معنی فارسی asquirm
B1جنبش یا تکان زدن، به ویژه هنگامی که در حالتی ناراحتکننده یا ناآرام قرار دارید.
To twist and turn or wriggle, often due to discomfort or agitation.
- VERB
example
معنی(example):
ماهی بر روی قلاب شروع به جنبش کرد.
مثال:
The fish began to asquirm on the hook.
معنی(example):
او هنگام عدم راحتی نیاز به جنبش احساس کرد.
مثال:
He felt the need to asquirm when he was uncomfortable.
معنی فارسی کلمه asquirm
:
جنبش یا تکان زدن، به ویژه هنگامی که در حالتی ناراحتکننده یا ناآرام قرار دارید.