معنی فارسی assembles
B1جمع‌کردن یا کنار هم قرار دادن اجزا برای ایجاد یک شیء یا تجمع.
To bring things together to form a whole or to put components together.
- verb
verb
معنی(verb):
To put together.
مثال:
He assembled the model ship.
معنی(verb):
To gather as a group.
مثال:
The parents assembled in the school hall.
معنی(verb):
To translate from assembly language to machine code
example
معنی(example):
تیم هر هفته جمع می‌شود تا پیشرفت‌های خود را بررسی کند.
مثال:
The team assembles every week to discuss their progress.
معنی(example):
او قطعات مبلمان را طبق دستورالعمل‌ها سرهم می‌کند.
مثال:
She assembles the furniture pieces according to the instructions.
معنی فارسی کلمه assembles
:
جمع‌کردن یا کنار هم قرار دادن اجزا برای ایجاد یک شیء یا تجمع.
