معنی فارسی attemptive
B1تلاشگر، کسی که در انجام کارها یا یادگیری موضوعات مختلف سعی و کوشش میکند.
Characterized by making efforts or attempts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در تلاشهایش برای یادگیری اسپانیایی بسیار تلاشگر بود.
مثال:
She was very attemptive in her efforts to learn Spanish.
معنی(example):
او رویکردی تلاشمندانه در حل مسائل دارد.
مثال:
He has an attemptive approach to solving problems.
معنی فارسی کلمه attemptive
:
تلاشگر، کسی که در انجام کارها یا یادگیری موضوعات مختلف سعی و کوشش میکند.