معنی فارسی autosomally

B1

به شکلی که ویژگی‌ها از طریق کروموزوم‌های غیرجنسی به ارث می‌رسند.

In a manner relating to autosomes.

example
معنی(example):

این اختلال به صورت اتوزومی به ارث رسیده است.

مثال:

The disorder is autosomally inherited.

معنی(example):

او تحقیق کرد که چگونه ویژگی‌ها به صورت اتوزومی بیان می‌شوند.

مثال:

He researched how traits are expressed autosomally.

معنی فارسی کلمه autosomally

: معنی autosomally به فارسی

به شکلی که ویژگی‌ها از طریق کروموزوم‌های غیرجنسی به ارث می‌رسند.