معنی فارسی awaked

B1

بیدار شده و از حال خواب خارج شده.

Having come out of sleep or rest.

example
معنی(example):

او از خواب عمیقش بیدار شد و احساس تازگی کرد.

مثال:

She awaked from her deep sleep feeling refreshed.

معنی(example):

زمانی که کودک بیدار شد، با سردرگمی به اطراف نگاه کرد.

مثال:

When the child awaked, he looked around in confusion.

معنی فارسی کلمه awaked

: معنی awaked به فارسی

بیدار شده و از حال خواب خارج شده.