معنی فارسی azimuthally
B1به شیوهای که مربوط به زاویههای افقی و اندازهگیریهای جهتی باشد.
In a way that relates to azimuth or by angles measured from a reference direction.
- ADVERB
example
معنی(example):
ستارهها به صورت آزیموتال در آسمان شب چیده شدهاند.
مثال:
The stars are arranged azimuthally in the night sky.
معنی(example):
دادهها به صورت آزیموتال برای بهبود بصریسازی ترسیم شدند.
مثال:
The data was plotted azimuthally for better visualization.
معنی فارسی کلمه azimuthally
:
به شیوهای که مربوط به زاویههای افقی و اندازهگیریهای جهتی باشد.