معنی فارسی b.

B1

حرف علامت‌گذاری که ممکن است به عنوان سرآغازی برای فرمت‌گذاری متن استفاده شود.

A shorthand to indicate a continuation or a point that follows.

noun
معنی(noun):

Breadth

adjective
معنی(adjective):

Having from birth (or as if from birth) a certain quality or character; innate; inherited.

example
معنی(example):

او طرح را آغاز کرد، ب.

مثال:

He initiated the plan, b.

معنی(example):

کتاب حقایق مهمی را یادداشت کرد، ب.

مثال:

The book noted important facts, b.

معنی فارسی کلمه b.

: معنی b. به فارسی

حرف علامت‌گذاری که ممکن است به عنوان سرآغازی برای فرمت‌گذاری متن استفاده شود.