معنی فارسی badged
B1به نشاندار شدن به معنای دریافت یک نشان یا علامت رسمی اشاره دارد که معمولاً به عنوان تأیید بر مهارت یا رتبه فرد است.
To mark someone with a badge, usually as a sign of identification or achievement.
- verb
verb
معنی(verb):
To mark or distinguish with a badge.
مثال:
The television was badged as 'GE', but wasn't made by them.
معنی(verb):
To show a badge to.
مثال:
He calmed down a lot when the policeman badged him.
معنی(verb):
To enter a restricted area by showing one's badge.
example
معنی(example):
او پس از اتمام برنامه آموزشی، نشاندار شد.
مثال:
He was badged after completing the training program.
معنی(example):
افسر در مراسم به طور رسمی نشاندار شد.
مثال:
The officer was officially badged in the ceremony.
معنی فارسی کلمه badged
:
به نشاندار شدن به معنای دریافت یک نشان یا علامت رسمی اشاره دارد که معمولاً به عنوان تأیید بر مهارت یا رتبه فرد است.