معنی فارسی bahamian
B2باهامایی، نسبت به باهاماس یا مردم آن.
Relating to the Bahamas or its people.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
مردم باهاماس به خاطر فرهنگ پررنگ و جلوهاش شناخته میشوند.
مثال:
The Bahamian people are known for their vibrant culture.
معنی(example):
او در طول تعطیلاتش از غذای باهامایی لذت برد.
مثال:
He enjoyed the Bahamian food during his vacation.
معنی فارسی کلمه bahamian
:
باهامایی، نسبت به باهاماس یا مردم آن.